دیدگاه اعظم خاتم: تخیل مدرنیته شهری یا ترمیم تکنولوژیک؟ از روزنامه شرق مورخ یکشنبه ۳ اسفند /۱۳۹۳
نوسازی تهران بعد از جنگ اقدامی جسورانه برای نوسازی اقتصاد و جامعه ای بود که بعد از نزدیک به یک دهه انقلاب و جنگ به ساماندهی دوباره زندگی روزمره شهروندان و ارایه تصویر و تخیلی تازه از بهبود و پیشرفت زندگی شهری نیاز داشت. ساختن پارک و بزرگراه، افزایش کارآیی سازمان شهرداری، انتقال صنایع از تهران، راه انداختن فرهنگسراها و انتشار روزنامه رنگی همشهری مضمون اصلی این تخیل تازه از مدرنیته شهری در تهران بود. یک دهه بعد وقتی شیرازه بخشی از این اقدامات با تعارضات سیاسی ای که در عرصه وسیع تری از شهر تهران جاری بود از هم گسست، سخن گفتن از معنا و آثار این تخیل نوسازانه بر شهروندان تهران دشوار و طرفداری از این و آن تعبیر شد.
گروهی تغییرات سریع شهری این دهه را «تخریب خلاق» شهر برای گردش سرمایه و هوسمانیزه کردن تهران خواندند[۱]. درحالی که برخی شیفته دم شفابخش شهردار نوشتند: «گل ها و گلدان های شهر به جای پول نفت با عوارض شهرداری آبیاری می شود». در این میان معجون مدرنیته هفت گیاه شهرداری تهران که از گفتارها و الگوهای نوسازی شهری پیش از خود متاثر بود و می خواست تهران را در پراتیک رقابت آمیز «جهانی بودن»[۲] در دنیای متخاصم پس از جنگ مطرح کند، از نظرها پوشیده ماند. نوسازی دهه۷۰ تهران با مدرنیزاسیون شهری پیش از انقلاب، به ویژه گفتار و پراتیک دودهه اول و دهه ۴۰ شمسی متفاوت بود. این رفرم شهری به دلیل لحظه تاریخی تولدش و میراثی که تهران از گذشته با خود داشت با دو تمایز مهم تعریف شد: اول، فاصله گرفتن از مدرن سازی انقلابی که در جست وجوی یکسان سازی بود؛ دوم، پرهیز از نخبه گرایی فرهنگی دهه ۴۰ که آوانگارد بود و با ساختن تالارهای موسیقی و تئاتر و سینما و برگزاری جشنواره ها دل به مرکزیت فرهنگی تهران در خاورمیانه بسته بود.
بازتعریف مفهوم پیشرفت در مدرن سازی تهران
دستورالعمل اصلاح شهری تهران در سال های پس از جنگ تنها در نسبت با گذشته تعریف نشد. این اقدام پاسخی عاجل به بازتعریف هویت ایران بعد از جنگ بود. بستری که این بازتعریف را مشروط و مقید می کرد هم خرابی های جنگ نبود، که تهران درمجموع آسیب اندکی از جنگ دیده بود. مدرن سازی تهران ابزار انسجام فکری، اجتماعی و سیاسی حکمرانی پس از جنگ بود که با اجرای پروژه های زیرساختی، فرهنگی و مدنی در تهران، احیای پایتخت را نماد الگوی حکومت ورزی خود قرار داده بود. انسجام فکری و سیاستی و غلبه بر حریف در سطح ملی با ارجاع به «عقلانیت» و تخصص و احیای رسم برنامه نویسی برای توسعه و تقویت سازمان برنامه متجلی شد، اما در تهران رجوع به طرح و برنامه و تخصص نهادمند و تحت نظارت دردسرساز شد. با افزایش اختلاف میان سیاست مدار – متخصصانی که در وزارت مسکن و در سنگر طرح جامع تهران قرار داشتند با شهرداری که پیش تر توسط همان وزارتخانه موظف به خودکفایی مالی شده بود، چاره ای باقی نماند جز اینکه شهرداری دانش و تخصص شهری را در جمع کوچک متخصصانی خلاصه کند که تنها در مقام مشاور به پرورش ایده و طرح برای پروژه های موردنظر شهرداری گماشته می شدند. به هر حال در اصلاح شهری دهه۷۰ هنوز ایده توزیع متوازن امکانات در تهران در تخیل مدرن سازی شهر قدرت داشت و میراث انقلاب، در سهم خواهی مناطق شهرداری از ثمرات مدرن سازی، متجلی می شد. فرهنگسراهایی که بیشتر در جنوب تهران ساخته شدند برای اولین بار جنوب شهر را به مقصد فرهنگی و تفریحی شمال شهری ها بدل کردند، اما طرح کلی اصلاحات شهری تهران که غلامحسین کرباسچی، شهردار تهران، بعدها آن را «طرح جامع گذار تهران از سنت به مدرنیته» خواند درنهایت چیزی بیش از نوعی «ترمیم تکنولوژیک» از آب در نیامد. این شکست محصول دوعامل بود: اول، یکی دانستن بهبود و پیشرفت با مدرن سازی شهری که متکی بر غلبه خودرو و تفکیک عملکردهای شهری و تاکید برساختن سیمایی جلوه فروشانه از شهر بود. دوم، حذف سیاست از مالیه شهری و اتکا به سوداگری مستغلات برای تامین هزینه نوسازی.
حکومت عقل یا سیاست مشروطه
شاید یکی از میراث های مهم مدرنیته تسلیم بی قیدوشرط آن به ایده پیشرفتی است که تنها با اتکا بر عقل ابزاری و فنون و دانش جدید فراهم می آید. سیاست حاصل از این تسلیم را نوسازی یا مدرن سازی می خوانیم. این تسلیم بی قیدوشرط متکی بر پیدایش «زمان مدرن» یا درکی مدرن از زمان است که با تفسیری خطی از تاریخ، مبشر بهبود و پیشرفت بی دغدغه و بی مداخله سیاست و منازعه اجتماعی است[۳].۳ تا دو، سه قرن پیش چنین خوش بینی ای موضوعیت نداشت. نیاکان ما وقتی سازه های عظیم آبی را در شوشتر بنا می کردند یا کتابخانه بلخ و نیشابور را بنیاد می گذاشتند نه به پایداری کار خود اطمینان کافی داشتند نه محصول نوآوری خود را در گسست کامل از گذشته و از جنس محصولات عصر طلایی خرد می دیدند. تصور برآمدن حکومت عقل و غلبه آن بر طبیعت و منازعات اجتماعی و سیاسی ممکن نبود. از این رو، دوام هر چیز حتی خود حکومت و امپراتوری هم محل تردید بود. مناسبات قدرت برهنه و عاری از لوازم مشروعیت بود. دوران مدرن با حکومت مندی و مشروع کردن قدرت آغاز شد. رقابت های سیاسی و منازعات اجتماعی نقش تعیین کننده ای در این تحول ایفا کردند، اما در برخی روایت های مدرنیته نقش این رقابت ها و منازعات به کلی نادیده گرفته شد و روشنگری یا «رشد فنون و نیروهای مولد» موجد این تحول عظیم شناخته شد. در دوره قاجار هم مدرنیته در ایران از همان آغاز با دو ایده و در بطن دوجریان متولد شد، از یک سو مشروطه خواهی و مبارزه با استبداد ظهور کرد و از سوی دیگر رقابت نخبگان برای اقتباس علوم وفنون غرب و عقلانی کردن رویه های حکمرانی اوج گرفت.
با شکست مشروطه خواهان آرمان پیشرفت هرچه بیشتر به کارآمدی و عقلانی کردن حکومت وابسته شد که معیاری هم جز سنجش فناوری و فن سالاری در تولید و سامان زندگی اجتماعی نداشت. پیشرفت شهری با نوشدن کالبد شهر و تجهیز آن به روشنایی و خیابان و واگن اسبی شناخته شد. متناسب با این نوع تخیل از مدرنیته و پیشرفت بود که شهر به دو بخش عقب مانده/سنتی و بخش مدرن تقسیم شد. برای نخستین بار سرمایه گذاری سوداگرانه در زمین شهری برای مدرن سازی یک بخش و تجهیز آن به لوازم مدرنیته امکان پذیر شد.
مدرن سازی انقلابی و تغییر معنای پیشرفت
انقلاب گسستی در فهم خطی تاریخ به وجود آورد و فهم تازه ای از پیشرفت پیش رو گذاشت که راهنمای آن اخلاق و عدالت بود و نماد شهری آن پاکسازی هم زمان گودهای جنوب خیابان شوش و محله قلعه بود. با به انجام رسیدن هر دو وظیفه، یعنی توزیع زمین و آب و برق و خدمات شهری و اخلاقی کردن جامعه، این فهم از پیشرفت به سرعت دچار تناقض شد. بحرانی که با انقلاب و جنگ پدید آمده بود، پروژه تازه ای را برای بازتولید انسجام اجتماعی می طلبید. اما چطور می شد مدرن سازی را به مثابه پروژه ای انسجام بخش به میدان آورد؟ نوسازی اقتصادی در اولویت بود، اما از آنجا که لمس محصولات آن زمان بر بود، تنها در بلندمدت می توانست وفاق لازم را فراهم کند. نوسازی شهری، هم ضرورت داشت، هم زودبازده بود. شهر از قضا نماد بهتری از طرح کلان نوسازی جامعه بود، اما اگر شهر تنها به مدد قدرت نوآوری، پیچیدگی و تنوع سبک های زندگی از روستا تمایز پذیر بود، حال که روستا به مدد انقلاب از مدرن سازی انقلابی برخوردار شده بود، چطور می شد از تولد مدرنیته دیگری، پیچیده تر و همه جانبه تر در شهری سخن گفت که در آن تنوع و تمایز جایی نداشت. نوسازی شهری پس از جنگ حل این تناقض را به عهده گرفت. حکمرانی شهری با پذیرش نسبی تنوع اجتماعی و تمایز سبک های زندگی و دفاع از رفرم سیاسی و فرهنگی، سرزندگی و پویایی را به تهران بازگرداند، اما تخیل پیشرفت شهری و مدرن سازی تهران دراین دوره نه تنها گامی فراتر از قبل برنداشت، بلکه در برابر تخیل پیچیده و نخبه گرای فرهنگی مسلط بر مدرنیته دهه۴۰ به تخیل مدرنیته دو دهه اول این قرن بازگشت که جز ساخت خیابان و پارک و بهداشت عمومی مفهوم دیگری از پیشرفت و بهبود شهری در تهران ارایه نشده بود. «معماری قدرت» در دوره رضاشاه شبکه معابر جدید و ساخت مرکز اداری تازه متشکل از ساختمان های غول پیکر در میدان مشق را به ایده های قاجاری مدرن سازی تهران افزوده بود، اما به تخیل گسترده تری از مدرنیته میدان نداد.
شهرداری تهران در دهه۷۰ این تخیل معیوب را با رجوع گزینشی به مدرنیزاسیون دهه۴۰ و گزینش مهره هایی از جعبه ابزار آن دوباره مشروعیت بخشید. عناصری از طرح جامع تهران مصوب ۱۳۴۷ نظیر پروژه احداث بزرگراه ها و انتقال صنایع مزاحم که با ترمیم تکنولوژیک شهر قرابت داشت انتخاب شد و عناصر دیگری مثل ضوابط طرح جامع از جمله ضوابطی که تراکم جمعیتی و ساختمانی را در بخش عمده پهنه های مسکونی شهر محدود و کنترل می کرد و سرانه برخورداری از فضای سبز و خدمات را معیار میزان افزایش جمعیت مناطق می گرفت، برای رونق ساخت و ساز منتفی اعلام شد. ایده بهبود و پیشرفت شهر نه تنها به نوآوری در برنامه ریزی مشارکتی شهر و احیای اندیشه مشروطه برای نهادسازی اداره شهر منجر نشد، بلکه روش هدایت شهر با ابزارهای مرسوم برنامه ریزی شهری مثل طرح جامع با «سنتی خواندن طرح جامع» از صحنه بیرون شد تا فضا برای سوداگری بی مهار در تهران گشوده شود. پروژه های درآمدساز، هدایت شهر را در دهه۷۰ به عهده گرفتند و به تدریج ترمیم تکنولوژیک شهر با افزایش بزرگراه و پارک و انتقال صنایع در متن رشد بی محابای ساختمان سازی و افزایش جمعیت محو شد. در مقایسه با مدرنیته شهری دهه۴۰ که به برنامه ریزی رفاهی، دولت توسعه گرا و مداخله آن در احداث زیرساخت های شهری متکی بود، مدرنیزاسیون دهه۷۰ دچار تناقضات الگوی نئولیبرال مالیه شهری و اهداف بلندپروازانه مدرن سازی شد؛ تناقض بین ترمیم تکنولوژیک و خلق مصائب تازه با مقررات زدایی و سوداگری در فضای شهر راه را بر درمان های تکنولوژیک می بست.
در هیچ یک از مدل های اصلاح شهری و خلق الگوهای تازه «جهانی بودن» در شهرهای کشورهای در حال توسعه، این میزان تناقض در اهداف و رویه دیده نشده است. مقررات زدایی در تهران چنان ابعادی از «تخریب خلاق» و سرمایه دارانه آفریده است که «کهنگی» و «فرسودگی» را مدام خلق و بازتولید می کند. نه تنها قدمت ساختمان ها که باریکی کوچه و کوچکی زمین معیار کهنگی و فرسودگی هستند.
حالا دیگر گفتار اولیه نوسازی که بر اکولوژی ترس از زمین لرزه و ضرورت مقاوم سازی ساختمان ها متکی بود، فراموش شده است و خود ایدئولوژی نوسازی به میدان آمده که با نفرت از هر آنچه قدیمی است، راه را بر بهسازی و مقاوم سازی ساختمان و فضای موجود می بندد. نوسازی محلات قدیمی آن روی دیگر پروژه هایی مثل دو طبقه سازی بزرگراه صدر است که تصوری از بهبود و پیشرفت جز این تغییر سازه ای و فنی ندارد.
مارشال برمن در کتاب مهم خود «تاریخ مدرنیته» در جست وجوی درک این نکته است که چگونه زنان و مردان مدرن که هم فاعل و هم موضوع مدرن سازی هستند، می توانند در گوشه ای از دنیای مدرن اطراق کنند و آنجا را خانه خود بدانند. پاسخ به این سوال آسان نیست. ما قدرت یکسانی برای تغییر جهان پیرامون خود نداریم و درک پیشرفت و بهبود به مثابه مدرن سازی و تبدیل آن به پروژه مهندسی اجتماعی به مدرنیته خصلتی اقتدارگرا داده است. معادل شدن تخیل مدرنیته شهری با ترمیم تکنولوژیک که بر تهران مسلط است، منشا قدرت فراوان این الگو برای تکثیر در سرتاسر کشور است[۴].
[۱] – برای مفهوم تخریب خلاق نگاه کنید به مارشال برمن <<تاریخ مدرنیته>> ترجمه مراد فرهادپور و دیوید هاروی «پست مدرنیسم» ترجمه عارف اقوامی.
[۲] – مفهوم <<جهانی بودن>> را از آنانینا روی وام گرفته ام و آن را معادل Worlding Practice به کار می برم که به تلاش کشورهای آسیا در به کار گرفتن مدل های شهری خلق شده در آسیا اشاره می کند و آنها را در منظر شهرهای جهانی قرار می دهد.
[۳] – مفهوم زمان خطی یا زمان تاریخی منفرد (singular historical time) توسط صاحب نظران زیادی در تفکر انتقادی توسعه موردبحث قرار گرفته است. از جمله تیموتی میچل در فصل اول کتاب «مساله مدرنیته» پیدایش مفهوم تاریخی زمان، حرکت جوامع در این مسیر تاریخی و نقش آن را در ساماندهی به جغرافیای مدرن حول مرکزیت غرب بررسی می کند.
[۴] – Timothy Mitchell, 2000. The Question of Modernity (ed.). Minneapolis: University of Minnesota Press.