نئولیبرالیسم و بحران های شهری

ارسال شده در توسط معینی
عابرشهر | AberShahr > شهر > نئولیبرالیسم و بحران های شهری

 معرفی کتاب تاریخ مختصر نئولیبرالیسم دیوید هاروی – ترجمه محمود عبدالله زاده (۱۳۹۱)، نشر دات

دیوید هاروی، استاد ممتاز جغرافیا و انسان‌شناسی در دانشگاه شهریِ نیویورک است. هاروی یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان در عرصه مسائل اجتماعی جهان  با گرایش چپ است. او دکترای خود را در رشته جغرافیا در سال ۱۹۶۱ از دانشگاه کمبریج انگلستان دریافت کرده‌است. به دلیل تأثیر و نفوذ چشمگیرش، در میان ۲۰ نویسنده مرجع در عرصه علوم انسانی قرار گرفته‌است. علاوه بر آن، او یکی از پر ارجاع ترین  جغرافی‌دانان آکادمیک در سطح جهان است. از هاروی کتاب‌ها و مقالات بسیاری در ایران چاپ و نوشته‌است که در گسترش رشته جغرافیای نوین بسیار حائز اهمیت هستند و اکثر آثار وی در ایران ترجمه و انتشار یافته است. آثار او سهم عمده‌ای در گسترش مباحث اجتماعی و سیاسی داشته‌است. هاروی اخیراً به دلیل بازگشتش به مقوله طبقه اجتماعی و رویکردهای مارکسیستی (به عنوان یکی از مهم‌ترین ابزارهای روش‌شناختی در نقد سرمایه‌داری جهانی، به‌ویژه شکلِ نولیبرالی‌اش)، شهرت دوچندان یافته‌است. او یکی از طرفداران و مفسرانِ پیشتاز اندیشه حق به شهر هانری لفور فرانسوی است

کتاب تاریخ مختصر نئولیبرالیزم دیوید هاروی با هدف تبیین سیاست‌های اقتصادی نئولیبرال‌ها و بیان خاستگاه آن‌ها در هفت فصل بدین‌شرح تدوین شده است: “دنیای دیگر آزادی”، “ساختن رضایت”، “دولت نئولیبرال”، “توسعه‌های جغرافیایی ناموزون”، “نئولیبرالیسم؛ با خصوصیات چینی”، “نئولیبرالیسم در بوته‌ی آزمایش” و “چشم‌انداز آزادی”.

نئولیبرالیسم نظریه ای در مورد شیوه های اقتصاد سیاسی است و همچنین وسیله ای برای احیای قدرت طبقاتی بود (ص۴۷). از مشخصات بارز مکتب نئولیبرالیسم می توان به مقررات زدایی، خصوصی سازی و کناره گیری دولت از بسیاری از حوزه های تامین اجتماعی اشاره کرد. به اعتقاد وی از دهه ۱۹۷۰ به بعد چرخشی جدی در نظام و شیوه های اقتصادی -سیاسی به سوی نئولیبرالیسم بوجود آمد و آن را به یک شیوه گفتمان مسلط تبدیل کرد.

به اعتقاد دیوید هاروی ، فرآیند نئولیبرالیسم مستلزم «ویران سازی خلاق» زیادی بوده است. این فرآیند نه تنها ساختارهای و نهادهای پیشین قدرت و شکل های سنتی حاکمیت دولت را زیر سوال برد،  بلکه تقسیم کار، روابط اجتماعی، تامین رفاه عمومی، مجموعه های تکنولوژیکی، سبک زندگی و تفکر، فعالیت های مربوط به تولیدمثل، تعلق به سرزمین و تمایلات و روابط را نیز دگرگون یا منهدم کرد و تاکیدش بر روابط قراردادی در بازار ازاد گذاشت.

یکی از مهمترین مشخصه اندیشه نئولیبرالیسمی باعتقاد هاروی، آزادی بازار و تجارت است که ضامن آزادی های فردی است. آنجا که به عنوان مثال برمر حاکم گروه ائتلاف در عراق در سال ۲۰۰۳ ، عراقی ها را دعوت می کند که “اسب آزادی شان را مستقیما به داخل یک اصطبل نئولیبرالیی برانند”(ص۱۶). بر اساس این نظریه قراردادهای موقت جایگزین قراردادهای دایم در همه زمینه های شغلی، احساسی، جنسی، فرهنگی، خانوادگی، بین المللی و حتا امور سیاسی شدند. بدین جهت هاروی عقیده دارد که نئولیبرالیزم موجب ایجاد نابرابریهای درآمدی عظیم و نیز پدید آمدن یک قدرت انحصاری می‌شود که افراطی گری های سیاسی را بر می انگیزاند و دموکراسی را مورد تهدید قرار می‌دهد. او همچنین نظریه نئولیبرالیسم مبادله ی مبتنی بر بازار را یک نظام اخلاقی تمام عیار می داند که می تواند رهنمونی برای همه کنش های انسانی باشد.

گسترش و اجرای سیاست ها و  تفکر نئولیبرالیزم را باید به نوعی مدیون مارگارت تاچر ، نخست وزیر بریتانیا و رونالد ریگان رییس جمهور سابق ایالات متحده آمریکا بود که به عنوان بانیان اصلی چرخش نئولیبرالیزم از دهه ۱۹۷۰ و اوایل ۱۹۸۰ به بعد در جهان آن را به طور جدی دنبال و گسترش دادند. علاوه بر آن  مجموعه ای از نیروها، از شیلی تا چین و از نیویورک تا مکزیکوسیتی همچنان که هاروی در این کتاب اشاره دارد در این فرآیند به رهبری میلتون فریدمن اقتصاددان مشهور آمریکایی و برنده جایزه نوبل اقتصاد نقش داشتند.

دولت نئولیبرالی، طبق نظریه، باید از حقوق مالکیت خصوصی فردی قوی، حاکمیت قانون، نهادهای مرتبط با عملکرد ازاد بازار و تجارت ازاد حمایت کند (ص۹۳) . سیاست هایی که از دهه ۱۹۸۰ تاچر و ریگان در سطح جهانی انجام دادند و با تجاربی که از شیلی و نیویورک داشتند خود را در راس یک جنبش انقلابی قرار دادند( ص۹۲). همه این مسیرها نهایتا به «اجماع واشنگتن» در اواسط دهه ۱۹۹۰ به هم رسیدند. الگوهای نئولیبرالیزم بریتانیا و امریکا به عنوان راه حل های مسایل جهانی برای دهه ها تعیین شدند(ص۱۲۳).
همچنان که هاروی در این کتاب بازگو می کند؛  تاچر در بریتانیا خصوصی سازی تمام بخشهایی از اقتصاد را که در مالکیت بخش عمومی بود از جمله صنایع فولاد(شفیلد) و کشتی سازی(گلاسکو)را طی چند سال به نابودی کشید. وی عملا صنعت بومی خودروسازی را به سکوی برون مرزی شرکت های خودروسازی ژاپنی تبدیل کرد تا قدرت سندیکاهای کارگری را درهم شکند (صص -۸۷-۸). تاچر همچنین در عرصه های دیگری نیز برای پیشبرد تفکر نئولیبرالیستی فعال بود. از جمله مبارزه با شوراهای شهر و شهرداری با کاهش بودجه ای که حکومت مرکزی پیش از دولت او تامین می کرد، اغاز کرد. در این ارتباط انحلال شورای شهر لندن بزرگ در سال ۱۹۸۰ از اقداماتی بود که تاچر برای نابودی آرمانهای سوسیالیزم شهری نوین انجام داد.

نئولیبرالیسم باعتقاد هاروی در مجموع ثروت کمتری را در جامعه تولید می‌کند و همان را هم به دست نخبگان حاکم باز می گرداند. هاروی این رویه را «انباشت از طریق سلب مالکیت» می نامد. استدلال وی در مورد انباشت از طریق سلب مالکیت بر این ایده مبتنی است که هنگامی که مردم یک سری ظرفیت ها یا خدمات را مورد استفاده قرار می دهند در واقع سیستمی را ایجاد می‌کنند که به‌صورت اتوماتیک ثروت را از دست افراد دیگر خارج می‌کند. بدین ترتیب او یکی از راه های غصب ثروت مردم را در ایجاد بازارهای جدید کالایی می داند که پیش از این وجود نداشته است و به محور فعالیت های جدید تبدیل می‌شود. در این رابطه هاروی می‌گوید که در بحران مسکن در ایالات‌متحده امریکا او شاهد «سلب حق اقامه دعوی» در مورد منازل مسکونی بوده که باعث شد، بسیاری از مردم خانه‌هایشان را ترک کنند که این مسئله می‌توانست باعث ارزانی مسکن شود. در چنین شرایطی کمپانی بلک استون (Blackstone) وارد میدان می‌شود و تمام خانه‌ها را خریداری می‌کند و در حال حاضر بزرگ‌ترین مالک در سراسر ایالت متحده امریکا است که صاحب حدود ۲۰۰ هزار ملک در امریکا است. بلک استون، بحران سلب حق اقامه دعوی را از بین می‌برد و یک انتقال عظیم ثروت صورت می‌گیرد. (ص ۱۴۵). هاروی می افزاید زمانی که او کودک بوده، و هزینه تحصیل در انگلستان رایگان بوده یا آب در بریتانیا به عنوان یک موهبت عمومی تامین می شده است، اما این موهبت حالا خصوصی شده و باید بابت مصرف آن پول پرداخت کرد. همچنانکه آموزش عالی، سیستم حمل و نقل را در بریتانیا خصوصی کرده اند و سیستم اتوبوسرانی بسیار مغشوش است. اینگونه شرکت‌های خصوصی همه جا وجود دارند.

در مورد «بحران های شهری» که هاروی از آنها یاد می کند می توان به دو نمونه شیکاگو و نیویورک در آمریکا اشاره کرد. شیکاگو در سال ۲۰۱۳ به دلیل مشکلات مالی اعلام ورشکستگی کرد و درخواست ورشکستگی آن مورد موافقت فرمانداری ایالت میشیگان قرار گرفت. بسیاری از مردم طبقه متوسط و فعالان اقتصادی شهر را ترک کردند. دیترویت یک شهر صنعتی بود. به‌خلاف شیکاگو، نیویورک و شهرهای دیگر که اقتصادی چندگانه دارند، دیترویت تنها به صنعت اتومبیل‌سازی وابسته بود. با از بین رفتن تدریجی این صنعت و صنایع جانبی آن در ۵۰ سال اخیر مشکلات شهر نیز به‌تدریج شروع شد. مشکل اصلی از کاهش فروش اتومبیل آغاز شد. با پایین آمدن ارزش خانه‌ها، محدودیت‌های مالی برای وام‌های بانکی افزایش یافت. بیش از هر جای دیگر ایالت میشیگان از این بابت صدمه دید. در ده سال اخیر میشیگان دوران رکود بزرگی را تجربه کرد که با دیگر شهرهای بزرگ آمریکا قابل قیاس نیست. مقامات منتخب شهر نیز به این روند واکنش کافی نداشتند. ورشکستگی دیترویت بزرگترین ورشکستگی بخش عمومی در آمریکا بوده‌است. دیترویت زمانی چهارمین شهر بزرگ آمریکا بود اما حالا بدهی‌های این شهر در هنگام اعلام ورشکستگی به ۱۸ میلیارد دلار و مطالبات معوق آن به ۲ میلیارد دلار می‌رسید. به گفته جولیان اسنایدر مدیر امور اضطراری دیترویت حدود ۳۸ درصد کل بودجه شهر به هزینه‌هایی چون پرداخت حقوق بازنشستگی و تسویه بدهی‌ها اختصاص پیدا کرده‌است. مشکلات مالی باعث شده تا ۴۰ درصد لامپ‌های خیابانی خاموش شوند و زمان پاسخ پلیس به درخواست‌ها به حدود یک ساعت برسد در حالی‌که میانگین کشوری یازده دقیقه است. بسیاری از ساکنان دیترویت یا به حومه شهر رفتند یا ایالت را ترک کردند. اوضاع مالی بسیاری از ساکنان شهر خراب شد و بدین جهت برای یافتن کار مجبور شدند به حومه‌ یا به شهرهای دیگر بروند. در نتیجه جمعیت شهر ۲۸ درصد نسبت به سال ۲۰۰۰ کاهش یافت. جمعیت شهر در سال ۲۰۱۰ به ۷۰۰ هزار نفر کاهش یافت. نیویورک تایمز گزارش داده است که ۷۰ هزار خانه در این شهر عاری از سکنه بوده و رها شده است. در ان زمان می شد برخی از این خانه های چند صد هزار دلاری را تنها با ۱ دلار از بانک ها خریداری کرد البته بشرطی که اقساط باقیمانده بانک توسط خریدار پرداخت شود.

هاروی در ارتباط با بحران دوگانه انباشت سرمایه و قدرت طبقاتی به یک مورد نمادین آنهم بحران مالی شهرداری نیویورک اشاره می کند که چندین سال شهر نیویورک با باسازی سرمایه داری و صنعت زدایی، شالوده شهر اقتصادی شهر نیویرک را فرسوده و با حومه نشینی سریع بخش بزرگی از مرکز شهر را فقیر و بی بنیه رها کرده بود. نتیجه این وضعیت نارضایتی اجتماعی آماده انفجار در بخشی بزرگی از جمعیت شهری به حاشیه رانده شده در طول دهه ۱۹۶۰ بود که بعدها به عنوان «بحران شهری» شناخته شد. کاهش کمک های فدرال توسط دولت نیکسون شکاف بین درامدها و هزینه های در بودجه شهر نیویورک که تا آن زمان از طریق وام گیری بی رویه زیاد شده بود، افزایش داد و در نتیجه سیتی بانک مهمترین بانک آمریکا از عمده وام دهنگان به شهرداری نیویورک از تمدید تاریخ بازپرداخت بدهی شهر امتناع و عملا این شهر را به ورشکستگی به معنای حقوقی کلمه سوق داد. دادگاه تنها به شرطی ضمانت حقوقی شهر نیویورک را پذیرفت که نهادهای جدیدی در شهر ایجاد شوند که مسئول مدیریت بودجه شهر را بپذیرند. آنها نخست از طریق درآمدهای مالیاتی شهر، پرداخت قرضه های صاحبان اوراق قرضه را کلید زدند و مابقی درآمدها را صرف خدمات عمومی و ضروری شهر کردند. اجرای این سیاست به منجر به تثبیت دستمزدها، کاهش استخدام و خدمات اجتماعی از جمله آموزش، بهداشت عمومی و خدمات حمل و نقل منجر شد که شهرداری نیویورک مسئول آن بود. برای نخستین بار برای نظام دانشگاهی شهر نیویورک شهریه نیز تعیین کردند. این رفتار موسسات مالی به اعتقاد هاروی علیه دولت محلی شهر نیویورک که به طور دموکراتیک انتخاب شده بودند، برابر با یک کودتا در مقابل شورای شهر و شهرداری نیویورک بود.  البته این اتفاق  هدفش ان بود که نشان دهد که انچه در نیویورک رخ داده به نوعی می تواند برای سایر شهرها نیز رخ دهد که در مواردی نیز رخ داد (صص ۶۷-۸). البته به قول هاروی بانک های سرمایه گذاری پای خود را از نیویورک کنار نکشیدند و از این فرصت طلایی برای بازسازی به شیوهای خودشان یعنی ایجاد فضای تجارت خوب استفاده کردند. به عبارتی از منابع عمومی برای ساختن زیرساخت مناسب تجارت به خصوص ارتباطات راه دور با دادن یارانه و تخفیفات مالیاتی بر شرکت های استفاده کردند در نتیجه رفاه شرکت ها جایگزین رفاه مردم شد(ص۷۰) .

بسیاری موضوع نئولیبرالیزم را به اقتصاد و تاثیر آن را در اقتصاد سیاسی می بینند در حالی که شناخت و آگاهی از نظریه و سیاست های نئولیبرالیزمی و ارتباط آن با مسایل شهری از جمله مباحثی است که هاروی در جا جای کتابش سعی کرده است به خواننده منتقل نماید. لذا خواندن این کتاب را به دانشجویان شهرسازی به عنوان کتاب مرجع و قابل فهم توصیه می کنم چرا که سیاست های نیولیبرالیزمی هم در سطح ملی و هم محلی چهره بسیاری از شهرهای جهان را تغییر داده است.

اندیشه نئولیبرالیسم همانطور که هاروی می گوید زائیده جهان سرمایه داری است که ریشه در جهانی شدن شهرها دارد و شهرهای ما نیز در چند دهه اخیر مصون از تاثیر این سیاست نیز نبوده اند. باعتقاد من سیاست های بکار رفته در مدیریت شهرهای ما نیز متاثر از این نظریه در چند دهه اخیر بوده است چرا که فضای شهری در هر دوره زمانی متناسب با افکار و نگرش های حاکم بر آن است. همچنانکه با شکل گیری دولت رفاه یا دولت های برآمده از سیاست های نئولیبرالیزیمی ( تاچردر انگلستان یا ریگان در آمریکا) تغییرات فضایی زیادی در شهرها پدید آمده است. شاهد این مدعا در ایران را می توان از بکارگیری این سیاست از اواخر جنگ تحمیلی و در دوران ریاست جمهوری مرحوم هاشمی رفسنجانی زمانی که دولت طرح خودکفایی شهرها را اعلام و حمایت مالی خود را شهرهای بزرگ برداشت و به نوعی آنها را از نظر مالی ( هزینه-درآمد) رها کرد، آغاز شد. بدنبال آن ما شاهد عملیات آزاد اقتصادی به دور از قید و بندهای نظارتی موثر و گشایش بازارهای تازه و عوامل غیر دولتی نظیر شکل گیری بانک های خصوی بی شمار می باشیم. واگذاری بسیاری از امور خدمات شهری به بخش خصوصی، خاتمه قرارداد با کارگران بخش خدماتی و فضای سبز ( ۳۰ هزار نفر از پرسنل قراردادی در شهرداری تهران اوایل دهه ۱۳۷۰ از شهرداری اخراج شدند)، خصوصی سازی و کناره گیری دولت از بسیاری از حوزه های تأمین اجتماعی و تا حدودی مقررات زدائی یا نادیده گرفتن مقررات و ضوابط ساخت وساز شهری به خصوص اسکان غیررسمی و حاشیه نشینی در سطح شهرهای بزرگ و سکوت دولت در جهت همین سیاست بود البته عدم پشتیبانی موثر از شوراهای شهر و شهرداری ها از سوی دولت به خصوص در کلانشهرها نیز به این سیاست دامن زد. به عنوان مثال مشکل حمل و نقل عمومی و ترافیک لجام گسیخته در شهرهای بزرگ یا بحران ظهوریافته زیرساخت کالبدی شهر اهواز در زمینه آب و فاضلاب شهری نیز که اکنون شاهد آن هستیم می تواند از همین جنس نیز باشد که مورد غفلت دولت بوده و مدیریت بسیار از شهرها بدون حمایت و نظارت کافی طی سالها رها شده است. بکارگیری این سیاست ضمن بالابردن هزینه مدیریت شهری و تحمیل آنن بر شهرنشینان باعث شد که شهرهایی که امکان اخذ عوارض کافی از شهروندان خود نداشتند به رویه خلاف روی آورند و در نهایت آنچه بکارگیری این نوع سیاست در فضای شهری باقی ماند، تقسیم شهر به دو قطب فقیرنشین و ثروتمندنشین بود که دیوید هاروی از آن به عنوان شهرهای تقسیم شده یاد می کند که موجب اختلافات طبقاتی و در نتیجه افزایش جرم و ناامنی در بسیاری از شهرها شد. با چنین تفکری که برخاسته از الگوی نظام سرمایه داری بود، بسیاری از خدمات اجتماعی از شهرها حذف شد که نمونه نیویورک و لندن که ذکر آن رفت از نمونه های بارز آن بود.

معینی
smmoeini@gmail.com
سلام، به عابر-شهر خوش آمدید. اینجا وبگاه شخصی سید محمد مهدی معینی فارغ التحصیل دکترای شهرسازی با گرایش برنامه ریزی شهری از دانشگاه نیوکاسل-انگلستان است. تحصیل و زندگی در شهرهای اروپایی و آمریکای شمالی همراه با بیش از 30سال سابقه کار اجرایی و پژوهشی در مدیریت شهر تهران تجربه ای بس گرانقدر است که امیدوارم بتوانم از این طریق حاصل آنرا به دیگران انتقال دهم.